بعد مدت های طولانی اومدم ادامشو بنویسم

😁😁
ویو تهیونگ: امروز تمرین نداشتیم پس خونه بودم یونجو هم تعطیل بود
راستش اصلا نمی‌دونم چند شب پیش چم شده بود ؟ چرا آنقدر با خواهر کوچولوم بد رفتار کردم ؟ می‌خوام از دلش دربیارم پاشدم و رفتم سمت اتاقش در زدم... جوابی نیومد بعد باز هم در زدم تهیونگ: یونجویاا بیداری؟
ولی هنوز هم چیزی نمی شنیدم پس درو باز کردم رفتم... داخل خوابیده بودو زیر پتو جمع شده بود رفتم کنار تختش دوزانو نشستم تهیونگ: یونجو .. فرشته خانم .. نمی‌خوای بیدار شی؟؟
یک نگاه به صورتش کردم عکس العملی نشون نمی‌داد آروم دستم رو کشیدم روی پیشو نیش... ولی در جا خشکم زد ... بب..برای چی ؟ برای چی آنقدر سرد بود؟ دوطرف شونشو گرفتم و بلندش کردم ولی انگار نه انگار متوالی تکونش میدادم ولی ....
تهیونگ: ی یونجویاا ؟؟.خواهری بیدارشو دیگههه .. ترو خداا چشم هاتو باز کننن
یونجو بیدار شوووو لطفاً دیگه صدام داشت به داد تبدیل می‌شد که بقیه اعضا هجوم آوردن تو اتاق..
نظرتون؟
دیدگاه ها (۰)

جین: چیشدهه؟؟؟جونکوک: تهیونگ با تو ایممممتهیونگ : زود باش او...

❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹همه چیز تمام می‌شود فقط خاطراتی می ماند با ا...

ایشون فالو سه دوتا پیج قبلیش مسدود کردن فیکاش بی نظیره @mr_k...

آرمی، استی، بلینکای ،تاکسیک ، میخواستم بپرسم وضتتاننن چونهه...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط